http://uppc.ir/do.php?imgf=161451161453261.png طنز نویس خیس شهروز براری صیقلانی :: آموزش نویسندگی خلاق رایگان

آموزش نویسندگی خلاق رایگان

شهروز براری صیقلانی ملقب به شین براری

آموزش نویسندگی خلاق رایگان

شهروز براری صیقلانی ملقب به شین براری

آموزش نویسندگی خلاق رایگان

اموزش نویسندگی ،رمان ، داستان کوتاه، داستان بلند ،سبک های نویسندگی،آموزش رایگان با شهروز براری صیقلانی
رزیتا غفاری

آخرین نظرات

خری آمد بسوی مادر خویش *** بگفت مادر چرا رنجم دهی بیش 

 

برو امشب برایم خواستگاری *** اگر تو بچه ات را دوست داری  

 

خر مادر بگفتا ای پسر جان *** تو را من دوست دارم بهتر از جان 

 

ز بین این همه خرهای خوشگل *** یکی را کن نشان چون نیست مشکل 

 

خر از شادمانی جفتکی زد *** کمی عرعر نمود و پشتکی زد 

 

بگفت مادر به قربان نگاهت *** به قربان دو چشمان سیاهت 

 

خر همسایه را عاشق شدم من *** به زیبائی نباشد مثل او زن 

 

بگفت مادر برو پالان به تن کن *** برو اکنون بزرگان را خبر کن 

 

به آداب و رسومات زمانه *** شدند داخل به رسم عاقلانه 

 

دو تا پالان خریدند پای عقدش *** یه افسار طلا با پول نقدش 

 

خریداری نمودند یک طویله *** همانطوری که رسم است در قبیله 

 

خر عاقد کناب خود گشائید *** وصال عقد ایشان را نمائید 

 

 

دوشیزه خر خانم آیا رضائی به عقد این خر خوش تیپ در آیی 

 

یکی از حاضرین گفتا به خنده *** عروس خانم به گل چیدن برفته 

 

برای بار سوم خر بپرسید که خر خانم سرش یکباره جنبید 

 

خران عرعر کنان شادی نمودند *** یونجه کام خود شیرین نمودند 

به امید خوشی و شادمانی برای این دو خر در زندگانی


....   مدتی گذشت .... و ....     سه سال بعد....

یه  دو سه تقویمی  رفت و گذشت  ایام خوش از سرشون. 

رسید وقت  سرمای  زمستون.  . یکی اومد و گفتش به  الاغ اون تویله

چنین   بی دستو پا  بودن  از تو. والا  بعیده

  پرسیدش  ماده  خر  از  اون   خر ناخونده  مهمون،

تو  بگو  خب  پس  چاره ی دردم  چیه

گفتش  دم غروبی درگوشش  آروم پشت درب تویله

برو   پیش  قاضی ،  بگو  از این  روزگارت  شدی آزرده خاطر و نیستی تو راضی 

بزار  به  اجرا  ، تو مهرت ،  شروع کن  دعوا رو تو اول، بپیچونش به بازی 

بعدشم بشین ، تونبک بگیر به دست، تو بزن ، اون برقصه، به  چه سازی  

مبادا ک بری بگی به قبیله، که من گفتمت ، چنین ارزنده رازی 

، اما این  میون ، کسی فکر کُره خر نبودش ، که طفلکی بیرون تویله سرگرم بودش به بازی.

 الاغه ساده ی قصه ، گفتش ، من که ندارم کمو کسری ، نه غمی دارم ،نه غصه 

بهر چی  تنبک  دستم بگیرم،  به قهر و دلخوری  گوشه بگیرم؟ 

الاغ پر آشوب گفتش  مگه ندونی تو. داری از این زندگی سهمی

سهمی که کردنش عندالمطالع  ، چه بیسوادی 

نداری دو خط در هفته مطالع 

من خودم با اینکه سواد هیچم نداروم ، ولی سر هر مجلسی وسط نشینوم 

با همی دو گوش بلندم خو  خودم همی چندی عقب که شنیدوم

هر زنی باید بره پیش قاضی ، بگیره حقشو از شوهرش با زور و دغل بازی

 تا که نگن  یارو الاغه ، یا که ایرادی داره خیلی چاقه

بزار ببینم ، تازه گرفتم ، تو شاید ناخوش و احوال و مریضی

شایدم کمو کسری داری ، از ما  نهانی 

که راضی از این زندگانی ، سرخوش عیانی

تو بیا مو خودم وکیلم ، چندی بشه واست طلاقی خوب بگیروم

بعدشم بستونم برات زر و سکه و مهر

بزاری پیش خودم ، با سود روز شمر بیست درصد سپرده

....

چندی بعد.  درون زندان ، بخش مالی 

خر میکنه گریه 

میگه زیر سرش بلنده ، دم گوشش میخنده ، تا میادد  یخه بگیره ، از.       خوابش پریدهرمان مجازی برتر در سال ۹۸شین براری  صیقلانی شهروزبراری صیقلانی شیرین نشاطشیرین نشاط هنرمند معروف و مطرح دنیای هنر

 ادامه داردو....      

این  زندون که 

  • 19/10/06
  • بازنشر از سایت شین براری

fun

jok

طنز

طنز خر

طنز رشتز

طنز مهریه

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی