شهروزبراری صیقلانی ، بیوگرافی استاد شیرین نشاط
بیوگرافی و تصاویر نویسندگان و داوران مسابقات داستان نویسی تیرگان تورنتو کانادا2019
مجله ادب
ی چوک،و (تیتر بروی جلد و معرفی نویسنده ای نووظهور و ساختارشکن با نام شین براری، متن گزارش صفحه 87 ستون اصلی وسط صفحه _ با قلم سردبیر مریم ریاحی پور ، کد خبری 34354/075)
تصویر جلد شماره 97 مجله ادبی چوک و تیتر بروی جلد آن با عنوان ؛ شین براری، معرفی نویسنده و حواشی)
مجله ادبی چوک و تیتر روی جلد ؛ شین براری نویسنده مدرنیته
شیرین نشاط
شین براری
(ستون وسط _قسمت ادبی روزنامه کثیرالانتشار فارسی ، وسط صفحه و تیتر برجسته و خبری با این مضمون؛ روح تازه ای بر ادبیات داستانی دمیده شد با ظهور سبک نوآورانه و ساختارشکنانه نوقلم جامعه ادبی شین براری)
بیوگرافی های داوران جشنواره تیرگان داستان کوتاه در تورنتو کانادا و بیوگرافی نویسنده برتر و پیوست ها و جستارهای مرتبط :
دربارهی شهروز براری صیقلانی چه میدانیم؟
اگر گذر زمان پرده از تعبیر شدن جملات و پاراگراف های مبهم و انتزاعی داستان بلند نیلیا برنمیداشت همگان میپنداشتیم وی (منظور شهروز براری صیقلانی است) نویسنده ای با سبک مختص خود و واژه چین ماهری ست که جامعه نویسندگان فارسی از دست کارهای عجیب و ساختار شکنی های بی حد و مرزش عاصی شده اند، اما اینک در اواسط تابستان 1399 و بطور دقیق تر ۱۳۹۹/۰۵/۱۷ ۰۳:۱۳ با انتشار خبری مهم و شوکه کننده که حاکی از وقوع یک حادثه ی تاسف انگیز و انفجار انبار شماره 3بندرگاهی در بیروت لبنان است دگر بار تمام توجهات به تعبیر یکی دیگر از جملات وپاراگراف های مرموز شخصیت کاراکتر نیلیا در کتاب "بانوی محله ء ضرب" بقلم شین براری" جلب شد و تصویر صفحه 127 از اثر ادبیات داستانی بلند "بانوی محله ضرب" یا همان کتاب معروف به اثر "نیلیا" نقل محافل شد. (جایزه و لوح تقدیر در مسابقات بهرام صادقی)
و پاراگراف و جمله ی مرموز و مبهم دخترکی نوجوان در داستان بنام ایلین در فضای مجازی دست به دست میشود که دقیقا از آن میتوان به مورد جدیدی از سیر پیوسته و زنجیره وار پیشگویی های جادویی موجود درون این اثر نام برد.
این اثر ممنوع چاپ و نویسنده آن شین براری همزمان با میم مودب پور از ممنوع القلم های دولت تدبیر و امید میباشد.
کاراکتر ایلین (نیلیا) کاراکتر نیلیا
ایلین شخصیت اصلی یکی از اپیزود های این اثر داستانی بلند است که در تمامی اپیزودها نیز همچون باقی کاراکترها حضور دارد. شخصیت های اصلی کتاب افرادی دوست داشتنی یا جذاب و کاریزماتیک هستند که هیچ ادعایی نداشته و شخصیت های طنز آلود و جالب شان برای هر مخاطبی تبدیل به یک کاراکتر به یاد ماندنی و ملکه ذهن آنان تا ابد خواهد شد. از جمله پررنگ ترین و ناب ترین کاراکتر هایی که نویسنده توانسته بصورت یک شاهکار هنری و ماندگار خلق کند شخصیتی دستو پا چولوفتی و ساده و بی ریاح بنام " هاجر " است که سراسر سبب کشش و وابسته شدن مخاطب به اثر میشود و از ته قلب احساس همزادپنداری و تفاهم با دیگران میکند در حالیکه سپس در اولین قدم با اقدامی کاملا خلاف معیارهای طرف سبب سقوط وی و محو شدنش،از صحنه ی یکتای هنرمندی اش میشود و با ساده لوحی محض میپندارد که به وی و پیشرفت او چنان کمک شایان توجهی کرده که ان.شخص بواسطه ی جا و مقام و ثروت حاصل از اقدامش به مال اندوزی و کبر و فخر فروشی مبتلاگشته که هیچ اثری از وی در روزگارش دیده نمیشود. آنگاه زمانیکه تصمیم به انتقامی همه جانبه و آسیب به آن شخص میگیرد و تمام نقشه های عجیبش را به اجرا میگذارد آن شخص بجای ضرر و آسیب به پیشرفت و ثروت و جلال و جبروت میرسد و برای سپاسگذاری و تقدیر به نزد وی میاید او به غلط میپندارد که این تشکر ها بابت اولین اقداماتش است که با تاخیر صورت پذیرفته و از کرده ی اخیر خود نادم میشود و برای پیشگیری از عملی شدن نیت و به ثمر نشستن اقدامات خصمانه ی اخیر ، اقدام به انجام اموری معکوسشان میکند ، درحالیکه نمیداند همین نیت خصمانه اش و نقشه های ابله هانه اش سبب پیشرفت دوستش و با کنسل کردنش مجدد سبب سقوط آن فرد خواهد شد و....
شخصیت و کاراکتر پر رنگ و دوست داشتنی بعدی این اثر مریم السادات نام دارد که اپیزود سوم این داستان به وی اختصاص یافته و قابل ذکر است که شخصیت پردازی قوی و چندین لایه ای این اثر تا ابد ماندگار خواهد بود و اگر چه این اثر اکنون بایکوت و ممنوع چاپ و توقیف ممیزی وزارت ارشاد اسلامی است اما به هر حال تا ابد اینگونه نخواهد ماند و گشایش هایی در راه است .
و اما کاراکتر آیلین ...
ایلین که بنا بر دلایلی او را در سیر داستان نیلیا مینامند. اسم دخترک معصوم و نوجوان است و در اثر برآورده شدن یک آرزوی اشتباهی به کُما میرود زیرا او لحظه ی مشاهده ی عبور شهاب سنگی در آسمان شب ، هول شده و بطور بداعه و فکر نکرده ارزویی غلط میکند. و میخواهد که با مادربزرگش باشد و همراه مادربزرگش اوقاتش را سپری کند، این درحالی است که مادربزرگش در عالم کُما است و ایلین که نوجوانی شیرین و معصوم و خوش قلب است که پس از آرزوی غلط خود، شب میخوابد با تعبیر آرزویش دیگر بیدار نمیشود و در اثر تشنج به کُما میرود . در سمت دیگر او خود را در عالمی غیر جسمانی و روحانی در باغ و شهرک ممنوعه و متروکه ی ملقب به شهرک کارخانه ی قدیمی ابریشم بافی" واقع در همان محله ی "ضرب " در حاشیه ی رودخانه ی "زَرجوب" در شهر خیس رشت میابد ، و می فهمد که باید در کنار پیرزنی کم حرف و ارام که مادربزرگش است بماند او از غیبت مادرش شوکه میشود اما کوچکتر از آن است که بتواند دریابد چه اتفاقی بوقوع پیوسته . او حتی نصبت به مشکل هوشیاری و حضور در حالت اغما خود و مادربزرگش هیچ درکی ندارد اما از جنبه های دیگر در روزمرگی هایش دچار تناقضات پیوسته و پر تکرار میشود ، وی نمیتواند دلیلی برای اینکه هرگز گرسنه اش نمیشود بیابد اما در مقابل در میابد که کاملا وابسته به استشمام عطر گلهای معطر شده و تمام انرژی اش از استشمام عطر گلهای باغ متروکه ابریشم بافی بدست می آید، او از اینکه کسی با وی حرف نمیزند و به او اعتنا نمیکنند رنجیده خاطر است او حتی میداند که بروی هر ترازویی برود همیشه 21 گرم است ، او نمیداند که چرا ساعت دیواری درون اتاق مخروبه ی شهرک ابریشم چرا درجا و ریپ میزند و زمان پیش نمیرود ، او از یافتن پاسخ برای هزاران چرا و چگونه های ذهن کنجکاوش توسط مادربزرگش ناامید میشود و بدنبال یافتن جواب ها و بلکه حتی رد پایی از مادرش به خارج از محوطه ی ممنوعه ی ابریشم بافی میرود و سرانجام در اوج ناامیدی ها برای گوش دادن به حرفهای افراد درون اجتماع و استشمام جرعه ای از عطر گندم و بوی نان به صف نانوایی محله میرود ، با مشاهده رفتار دیگران یک به یک یاد میگیرد تا همان رفتار ها را تقلید کند بلکه رنگ و لعابی به روزمرگی های کسالت وارش دهد ، او که نمیتواند با کسی گفتگو کند و هیچ به چشم دیگران نمی آید ، الکی در صف می ایستد و وقتی که نوبتش میشوود با ذوق و شوق رفتاری را تقلید میکند که از دیگران دیده و جایش را به شخص پشت سری میدهد و به آخر صف میرود تا بتواند بیشتر به صحبت کردن های صف زنانه گوش دهد ، او مفهوم اکثر واژگان را از یاد برده و هر کلمه ی جدید را بی اختیار زیر لب زمزمه میکند بلکه در خاطرش بماند و بعد از بازگشت به باغ از مادربزرگش معنای آنرا بپرسد، تا اینکه این رفتار و عادت ساده سبب وقوع یک اتفاق مهم میشود و لحظاتی که زیر لب مشغول زمزمه کردن آخرین بیت شعر جدیدی که شنیده است بود و پیوسته مصرع نخست را تکرار ولی مصرع دومش را به یاد نمی آورد و میگفت؛
بی تو، مهتاب شبی، باز از انکوچه گذشتم...
بی تو مهتاب شبی....باز از آن کوچه گذشتم...
.
بیکباره یکی از افراد ایستاده در صف با لباس محلی و زنبیلی در دست ، پاسخش را میدهد و با لحن ساده لوحانه و لهجه ی روستایی اش میگوید؛
بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم
لابد، کار نداشتی، وِل میگشتی
و......
در سیر پیوسته اثر اسم ایلین را از انتها به ابتدا میخوانند و او را نیلیا خطاب میکنند
نیلیا طی داستان دچار نصیان گویی،تشنج، کابوس، و هزیان گویی ست. اما با گذشت چند سال از خلق این اثر کاشف بعمل آمده گه هر یک از هزیان گویی های نیلیا ، یک پیشگویی حقیقی و اعجاب انگیز از وقایع این سالهاست و نویسنده زیرکانه آنان را اینگونه در اثر آورده تا بتواند از سد تیغ تیز ممیزی کتاب و وزارت ارشاد اسلامی و نظارت پیش از چاپ بگذرد و مجوز های لازم را اخذ نماید
البته با تجدید چاپ این اثر مخالفت گردید و تنها سیصد نسخه از این کتاب با هزینه ی سرکار خانم حمیرا پوررستگار مدیر مسیول انتشارات رستگار گیلان با دوازده شعبه در سطح کشور چاپ و منتشر شده است . اثر 387 صفحه دارد . سایز رحلی میباشد.
در صفحه 177 همچون 11 مورد مشابه وتعبیر شده از پیشگویی های رازآلود نویسنده ، با داستان بظاهر مبهم و ساده ی کابوس های نیلیا مواجهیم . که با گذشت سه سال از نوشتن این اثر و گذشت دو سال از چاپ این اثر ، دریافته ایم تمامی جملات عجیب که در کابوس های نیلیا عنوان شده ، در حقیقت پیشگویی های اعجاز انگیزی بوده اند که یک به یک با گذشت زمان تعبیر میشوند از نمونه های مهم پیشین میتوان به اتشسوزی ساختمان پلاسکو و زنده بگور شدن ماموران آتش نشانی و یا فوت جناب آیت الله هاشمی بهرمانی رفسنجانی در استخر فرح و یا حتی به آن جمله ی بظاهر بی معنا که به گران شدن "غذای ارابه آهنی بیخبر " اشاره داشت و به اینکه در آبان آذر، معترضان در خیابان محکوم به تیر و مرداد و اعدام میشوند اشاره کرد که از نظر اکثر مخاطبان خاص شین براری ، این جملات به اعتراضات برای گران شدن بنزین و تیراندازی سوی معترضان در آبان ماه و تیر خوردن مردم معترض و مردن آنان اشاره دارد و یا حتی پاراگرافی در صفحه 39 کتاب که به ظهور فرشته ی مرگ در سال 9و8 یعنی 98 به بعد اشاره دارد و مینویسد؛
از دهه 9 و عدد سال هشت به زمستون که رسیدش تقویم ، لطفا نگه دارید من پیاده بشم، آخه قراره فرشته ی مرگ بیاد و آدما رو بغل کنه و با یه دشنه ی تیز و نامریی نفس آدما رو بگیره تا خفه بشن. کاش بشه یه سفر رفت تا جایی که نفس از آدما فرار نکنه)
حال با وقوع انفجار در بندر بیروت و انبار شماره 3 و اتشسوزی در بیروت لبنان ملقب به عروس مدیترانه ، مجدد تعبیر صفحه دیگری از این اثر توقیفی و بایکوت مشخص شد . با توجه به اینکه تمامی پیشگویی ها بطور رمز آلود و کنایه و طعنه و استعاره های غیر مستقیم نوشته شده است به مواردی اشاره میکنیم پیشاپیش بلکه راحت تر درک شود دریای سیا را نیلیا با اسم دریای سیاوش بیان داشته
دریای مدیترانه را به شکل جدا و بصورت دریای مهدی + دریای ترانه عنوان نموده
به کشور ترکیه بصورت واژگانی نظیر = سرزمین آقا عثمان اینا > عثمانی اشاره داشته
به بیروت لبنان با تجسم عروسی نشسته بر ساحل بین دریای مهدی و ترانه و دریای سیاوش اشاره داشته که دچار انفجار و اتشسوزی میشود
اعجاب انگیزترین قسمتش اشاره به تاریخ وقوع آن است که میگوید در خط تقارن تابستان یک قدم جلو رفتم= یعنی از وسط تابستان یکروز جلو رفته است پس= ۱۵ مرداد + یک روز ممیشود =۱۶ مرداد
سپس میگوید تقویم تاس انداخته است و جفت 9 آورده است
خب هیچ تاسی در دنیا بیشتر از عدد شش ندارد و جفت9 میشود 99
آن پاراگراف و صفحه مبهم و تا اینک بی معنا و بی مفهوم این است؛
چیه مادرژون ن ن ن، چلا منو بیدار میکنی؟ چی میگی؟ مادربزرگه قٌرقرو و بداخلاق منو بیدار کردی
_ آخه داشتی توی خواب جیغ میزدی و میگفتی عروس سوخته، عروس آقا مهدی و ترانه اینا سوختش، آتیش آتیش ، بعدشم که میگفتی سیاوش منتظر چی هستی یکم موج بزن بریز روی عروس تا خاموش بشه
_اها تازه یادم اومد من شده بودم یه قاصدک رفته بودم تا روی ابر ها. که زمین زیر پاهام چرخید و دو بار هم رفت دور خورشید خانم چرخ زدش و من دیدم تقویم تاس انداخته و جفت 9 آورده ، خواستم با قطرات بارون بیام از روی ابرها پایین که نشد چون دقیقا رسیده بودیم به خط قرینه ی تابستان ، اگر اشباباه نگم خط تقارن بود که تابستان رو از وسط میتونست دو لا خمیده تا بکنه و من یکقدم جلو تر رفتم تا پام روی خط نباشه، ترسیدم پام رو خط باشه و من بسوزم، بعدش با یکی دوست شدم بهش میگفتن سیا ولی سیاوش بود که...
مادربزرگ با عصبانیت برمیخیزد و در بستر خواب مینشیند و میگوید؛ چی ی ی ی ی ی؟ چه غلطی کردی دخترک چشم سفید؟
نیلیا با کمی منعو منع کردن گفت؛ چیه؟ چیه مادرژون؟ مگه خیال کردی سیاوش پسر بود که من باهاش دوست شدم؟ نه.... سیا که اصلا انسان نبودش
مادربزرگ _ دِ بدتر ررر (دیگه بدتر)
نیلیا؛ نه، یعنی اون آدم نبود که ، اون دریا بود
مادربزرگ_ هاسا بوگوفته بی او ریک دانع اونع نام سیاوش بوِ، هاسا از ترس ایباره گی اونع نام داریا بوهوسته؟ (الان گفته بودی اسمش سیاوش بود، اما یهو از ترس اسمش دریا شد)
نیلیا_ نه.... مادرژونی منو نگاه کن، اسم دریا ، سیا بود ، تازه بازم بودند ، مهدی بودش و ترانه البته بهش میگفتن مهتی، شایدم مدی ، بعد مدی با ترانه همش با هم بودن ، و یه عروس داشتن . عروسش هم بندر داشت هم انبار داشت واسه لبه ی نان بود ، که یهو آتیش گرفت ، من ترسیده بودم داشت میسوخت ، یهو عروس مهتی و ترانه و دختر سیا اینا رسید کنار بندر که کشتی بود بعد پاهاش توی خشکی بود و یهو انباری آتیش گرفت و عروس هم آتیش گرفت
مادربزرگ با نگاهی غضبناک از بالای عینکش، اخم های به هم گره خورده اش را پایین میاورد و زول میزند به نیلیا که نیلیا از خجالت و شاید هم ترس، سکوت پیشه میکند و مجدد میخوابد و زیر لب زمزمه میکند؛
شما بخواب مادربزرگ، من اینگار باز زیاد هزیان گفتم که عصبانی میزنی یهو، باشه بخوابم بهتره، دیگه چرت پرت نگم بهترتره، ولی آخه بخدا سیا و مهدی اینا آدم نبودن اونا دریا بودن ، یکیش بالای سرزمین های آقا عثمان بود یکیش هم بعد خانه ی تخریب شده ی سوری اینا که آقا اسد اینا خرابش کردن، من. مممممم....
و بخواب میرود
وی را بقلم نویسنده ممنوع قلم و کاریزماتیک این روزهای کشور یعنی شهروز براری صیقلانی با اختصار بروی جلد "شین براری " در اکثر کانال های تلگرام و صفحات وبلاگی و خبری فضای مجازی دست به دست و بازنشر شد. چندین اثر ادبیات داستانی از وی به چاپ رسیده است و سابقه ی همکاری با نشریات معتبری همچون ؛
1_ نشر چشمه _ شعبه شیراز _ استان فارس_1394/آبان ماه
2_انتشارات ققنوس_ تهران _ استان تهران _1395/مهر ماه
3_نشر پوررستگار _رشت_گیلان_دیماه1393_ آذر1397_شهریورماه1398_اردیبهشت1396
4_نشر مرکزی _ کهکیلویه و بویراحمد _استان مرکزی_خرداد ماه1395
5_نشر کانون شیراز _فرانکفورت _آلمان_دسامبر2017
6_انشارات آهو _ رامسر _ استان مازندران_بهمن ماه1394
7_نشر علی و نشر ارشدان و ناشرین دیگری که با وی همکاری داشته اند.
_________________----_____
شین براری شهروز براری صیقلانی
__________________-_____-__
شهروز براری صیقلانی متولد یلدای 1366 از رشت است، وی تحصیلات متوسطه ی خود را در هنرستان گذراند و در رشته ی فنی اتومکانیک روانه ی دانشگاه شد. از دست تقدیر و شاید نیز از جبر روزگار به نوشتن روی اورد و سالهای بسیاری را صرف نوشتن و یاد گیری اصول حرفه ای فن نویسندگی خلاق در قالب ادبیات داستانی نمود و از هنرجویان استاد ماچیانی و استاد جلیل غدیری بود. وی پس از آموختن اصول حرفه ای در نویسندگی در مسابقات بین المللی داستان نویسی خلاق در شرقی ترین شهر کشور روسیه به نام وولدووستوگ در ژوىن 2013 موفق به کسب جایگاه اول و عنوان داستان برگزیده هیات داوران از بین 850 اثر ادبی از اقسام نقاط دنیا گردید. او همچنین چند صباحی بعد با خلق اثری ساختار شکنانه و نو با نام (نجوای صلح) برنده ی قلم طلایی هفدهمین دوره مسابقات داستان نویسی کوتاه در رده ی فراژانر و آزاد در جشنواره ی ادبی مولانا رومی در کشور هم زبان و دوست تاجیکستان در آوریل 2015 گردید. وی آثار ادبی بسیاری اغلب در سبک ادبیات داستانی بلند در کشور عزیزمان ایران به مرحله چاپ و نشر و توزیع رسانده که از جملگی آنان میتوان به همکاری وی با انتشارات چشمه (3 اثر) نشر علی (3 اثر) انتشارات ققنوس (2اثر) ، انتشارات رستگار گیلان (4اثر) اشاره داشت. نکته ی بارز در دنیای داستان نویسی خلاق وی سبک بی مانند و بی تقلید از دیگران که مختص خودش است و انرا از هیچ مکتب و مجلسی نیاموخته و ایجاد فضاسازی قوی و بکارگیری جملاتی جادویی که در تنور داغ زندگانی و طی گذران از مسیر زندگی چنان پخته و تمیز داده شده که گویی سالها از میان واژگان بی انتهای کاینات چنان ورز دیده و با تیشه ی خلاقیت تراش خورده که تبدیل به تندیس گرانبهایی گشته و در لحظه ی موعود در ان قسمت از اثر ادبی به قلم امده و بر تن کاغذ نقش بسته تا به جهان هستی ارایه گردد و جاودانگی به ارمغان اورد. به عنوان مثال میتوان از نمونه های بارز چنین خصیصه ای در نویسندگی ادبی کشور عزیزمان ایران به افرادی مثل مرحوم هادی صداقت (صادق هدایت) و یا مرحوم اخروی اشاره نمود که هر کدام از زاویه ی متفاوتی نسبت به یکدیگر در ارایه ی داستان برای خود صاحب سبک و پیشرو بوده اند.. لوح تقدیر و ثبت تکنیک دو فرجام در ادبیات داستانی
کتاب مقاله وار از استاد محمدحسن شهسواری که در آن به اسم نویسنده شین براری و زویا پیرزاد و عباس معروفی بعنوان سه نویسنده موفق یاد کرده
داوران

سودابه اشرفی بیوگرافی
سودابه اشرفی
سودابه اشرفی نویسنده، ساکن کالیفرنیای شمالی است. تحصیلات خبرنگاری و کتابداری دارد. مجموعه داستان “فردا می بینمت” در امریکا و ایران چاپ شده. رمان “ماهیها در شب میخوابند” را نشر مروارید در ایران منتشر کرده. این رمان به ترکی ترجمه و در استانبول نیز به چاپ رسیده است. مجموعه داستانش با عنوان “اتاقی، خیالی” از ارشاد مجوز نگرفته است.
داستان کوتاه “اتاقی، خیالی” در سال ۲۰۰۳ برندهی جایزهی بنیاد صادق هدایت شده است. این داستان با ترجمهی پوپه میثاقی در مجلهی انگلیسی National Translation Month در سال ۲۰۱۷ به چاپ رسیده است. مجموعه داستان فردا میبینمت کاندید منتقدین مطبوعات بوده. رمان ماهیها در شب میخوابند، برندهی پنجمین دورهی جایزهی بنیاد گلشیری برای بهترین رمان سال،و جایزهی مهرگان ادب برای بهترین رمان سال بوده است. تک داستان “بیلی” از “مجموعهی فردا می بینمت” برندهی بهترین داستان کوتاه سال، دورهی هفتم جایزهی ادبی بنیاد گلشیری شده.
بسیاری از داستانهای کوتاه سودابه اشرفی در مجلات داخل و خارج از ایران به جاپ رسیدهاند. او داستانهای کوتاهی از کافکا، یاسوناری کاواباتا، لوییزا والنزوئلا، سامانتا چنگ و ساندار سیسنروس را نیز به فارسی ترجمه کرده است.
.میترا الیاتی بیوگرافی

میترا الیاتی
«مادمازل کتی و چند داستان دیگر» اولین مجموعه داستان میترا الیاتی در سال ۱۳۸۰ توسط انتشارات چشمه منتشر شد. این کتاب از سوی منتقدین ادبی مورد توجه بسیاری قرار گرفت و جوایزی مختلفی همچون جایزه اولین مجموعه داستان سال ۸۱ «بنیاد گلشیری» و جایزهی کتاب سال «خانهی داستان»، را از آن خود کرد. این مجموعه داستان، در سال ۹۷ به چاپ هفتم رسید. دومین مجموعه داستان او تحت عنوان «کافه پری دریایی»/ نشر چشمه/ سال ۷۸ منتشر شد و در سال ۹۶ به چاپ چهارم رسید.
وی علاوه بر داستاننویسی، تاکنون داوری چند جشنوارهی داستان کوتاه کشوری از جمله: داوری داستانهای برتر اصفهان، مشهد، خرم آباد، و گرگان را نیز به عهده داشته است. الیاتی همچنین داور مرحله اول چهارمین دورهی جایزهی بنیاد گلشیری در سال ۸۳ و داور بخش نخست و بخش نهایی پنجمین دورهی جایزهی بنیاد هوشنگ گلشیری در سال ۸۴ (در بخش مجموعه داستان) و داور اولین دورهی جایزه ادبی روزی روزگاری در سال ۸۵، و داور نهایی برترین داستانهای علمی تخیلی و فانتزی سال ۸۵ و همچنین داور نهایی ششمین دورهی جایزهی داستاننویسی صادق هدایت، در سال ۸۶ و داور دو دوره نهایی در جشنواره جایزه ادبی «هفت اقلیم» بوده است. سخنرانی دربارهی مقوله «خود سانسوری و نوشتار زنانه» در کشورهای سوئد، آلمان و فرانسه از دیگر فعالیتهای میترا الیاتی است. و از دیگر فعالیت های این نویسنده می شود به سردبیری مجله ادبی-اینترنتی «جن و پری» به مدت هفت سال اشاره کرد.
.
 مرضیه ستوده
مرضیه ستوده
مرضیه ستوده متولد تهران سال ۱۳۳۶ است، در سال ۱۹۸۹ به آلمان، بعد به کانادا مهاجرت کرده و ساکن تورنتو است. سالهاست داستانها و ترجمههایش در نشریات و سایتهای ادبی منتشر میشود و مورد تقدیر دیگر نویسندگان قرار گرفته است. در مسابقات داستان نویسی، داستانهایش به عنوان داستان برگزیده انتخاب شده و در سال ۱۳۸۲ برندۀ جایزه و تندیس صادق هدایت شد.
نشر اچ اند اس مدیا اولین مجموعه داستاناش “تیمار غریبان” را در سال ۲۰۱۳ منتشر کرده است. و اخیرا انتشارات نگاه، ترجمههایش را در مجموعه داستانهای برگزیده به اسم “دستمایهها” منتشر کرده است.
سال هاست در تلاش است که مجموعه داستان کوتاهش را در ایران چاپ کند ولی هنوز موفق نشده است.
..
_________________________________________
شیرین نشاط بیوگرافی
هنرمند 58 ساله و مطرح دنیای هنر بی شک یکی از معروف ترین هنرمندان دوران معاصر هنر ایران به شمار میرود، به گونهای که نام وی در بسیاری از کتابهای درسی تاریخ هنر در دانشگاه های معتبر دنیا مطرح شده است. شهرت وی بیشتر به دلیل سبک خاص و نگاهی نو به یک رویکردهای اجتماعی بوده که بسیار مورد توجه مخاطبان و نقادان این حرفه قرار گرفته است.
شیرین نشاط در ششم فروردین سال ۱۳۳۶ در شهر قزوین متولد شد و برای ادامه تحصیل در سن ۱۷ سالگی به آمریکا سفر کرد. او سپس در دانشگاه کالیفرنیا در رشته مورد علاقه اش یعنی هنر مشغول به تحصیل شد. پدر وی فیزیکدان و مادرش خانه دار بود. شیرین نشاط می گوید که پدرش همیشه یکی از طرفداران سبک و سیاق زندگی غربی بوده و آرام آرام این علاقه سبب شد که پدر و مادرش با سنت ها و ارزش ها شرقی بیگانه شوند.او می افزاید آنها هویتی را به دست آوردند که در خور موقعیت اجتماعی آنها بود. شیرین دوران تحصیل خود را در مدرسهی کاتولیکها در رشت گذراند؛ تجربهای که از آن با عنوان “غربی سازی” یاد میکند.
پدر او همواره دخترانش را به مستقل شدن، ریسک پذیری و دنیا دیده شدن تشویق می کرده است. از یک سو علاقه به غرب و از سوی دیگر ( از طرف خانواده مادری) علاقه و پای بند بودن به سنت ها باعث شد که شیربن نشاط توجه ویژهای به موضوع هویت داشته باشد. وی این دید متفاوت خود را در عکس ها و فیلم هایش به نمایش می گذارد. شیرین زندگی خود در غرب را با عنوان “تبعید خود خواسته” میخواند.
او هنگامی که پس از سالها به کشور بازگشت تغیرات بسیاری را در مردم و فرهنگ آنها احساس کرد. تغییراتی که به گفتهی وی هم جالب و هم ترسناک بودند. او نه تنها در بین دو فرهنگ قرار گرفته بود (دو فرهنگ متفاوت) بلکه حس نوستالژی و تفاوت مردم و فرهنگ در این سالیان را نیز کاملا حس می کرد. در کارهای وی تضاد و دوگانگی کاملا مشهود است. برای نمونه در عکس هایش از قطب های کاملا متضاد بهره میگیرد همچون سیاه و سفیدی، مرگ و زندگی.
او همچنین در آثارش از شعرهای شاعران زن معاصر ایرانی استفاده می کند که اغلب این شعرها روی عکس مربوط به زنان نوشته می شود. یکی از نکاتی که کارهای نشاط را متفاوت و زیبا می کند، حس قدرتی است که در عکس هایش موج می زند؛ مانند دستهای گره خورده به هم و زن و اسلحه که شاید به گونه ای قدرت و جنسیت را به زیر سوال میبرد. اما این قدرت در بیشتر عکس ها با نگاههای خیره و گاه محزون زن ها گره خورد که بیان گر جایگاه اجتماعی است
از جمله آثار او بعنوان مشتی از خروار میتوان به
“پرده برداری” و مجموعه” زنان خدا” اشاره کرد. مجموعه عکسهای زنان خدا نه تنها اشاره ای به وضعیت اجتماعی زنان مسلمان در کشور هایشان دارد بلکه بر خلاف اعتقاد بسیاری که کارهای او را فقط اعتراضی به مذهب می دانند، وی تلاش می کند تا دنیای غرب را نیز به پرسش بگیرد. زیرا او معتقد است اگر زنی در دنیای غرب حجاب داشته باشد نگاه غربی ها به آن زن مسلمان سبب سلب آزادی وی میشود و این نیز بیان گر تضادی است که در دنیای غرب وجود دارد. اولین نمایشگاه انفرادی نشاط در سال ۱۹۹۳ در فرانکلین فورنک نیو یورک بر پا شد و از آن پس آثار شیرین نشاط در بسیاری از گالری های مطرح دنیا به نمایش گذاشته شده است. همچنین او برای ساخت فیلم زنان بدون مردان در سال ۲۰۰۹ در شصت و ششمین جشنواره بینالمللی ونیز تندیس شیر نقرهای بهترین کارگردانی را برد. او در سال ۲۰۱۴ به عنوان یکی از داوران جشنواره بینالمللی فیلم برلین بر گزیده شد.
برخی از مهم ترین جوایز هنری او :
خرس نقره ای جشنواره فیلم ونیز
The first International Prize_Venice Biennale (1999)
جایزه بین المملی نفر اول بیننل ونیز
The Grand Prix at the Kwangju Biennale (2000)
دوسالانه کونژو
The Visual Art Award from the Edinburg International Film Festival (2000)
جایزه هنر تجسمی از جشنداره فیلم بین المملی ادینبورد
The infinity award from the Inernational center of photography in New York (2002)
جایزه اینفینیتی از مرکز بین المللی عکاسی نیویورک
The zaroone award from the Universitat de Kunste Beriln (2003)
جایزه زیروان از دانشگاه کنست در برلین
The Hiroshima freedom prize from the Hiroshima city Museum of Art (2005)
جایزه آزادی هیروشیما از موزه هنرهای هیروشیما
Lillian Gish Prize in New York (2006)
جایزه لیلیان گیش_نیویورک
.