مجله ادبی چوبک ، صفحه 27 ، تاریخ مهر 1397
Monday, 9 September 2019، 07:31 PM
زیباست بخونید رشت _شهرخیس کوچک ما[۱] مجموعه دوازده داستان از شهروز براری صیقلانی ست موضوع این آثار اجتماعیست و نویسنده ضمن انتخاب روش واقعگرایانه برای بیان اغلب داستانها و فراواقعگرایی برای برخی داستانها، مسائل انسان مدرن و البته هنوز پایبند به سنتهای بومی را در گذار از جامعه سنتی نشان داده است. مشخصههای مشترک این داستانها عبارتند از: تشخص جغرافیا، فرهنگ بومی، رفاقت و مهر و دوستی، باورهای عامه، دلبستگی به خاطرات، عدم قطعیت و مصائب مردم فرودست به ویژه در محله های اصیل و قدیمی شهر رشت .
مکان یازده داستان این مجموعه به وضوح در مناطق مختلف شهر رشت میگذرد. جغرافیا در بسیاری از این داستانها خود را به صورت برجسته نشان میدهد. چنانچه در بعضی آثار همچون در اثر محله ی ساز ساغر _ و در غروب بی چتر خیابان شیک _ مکان جزء قطعی و موثر آثار شمرده میشود و بدون توصیف مکان اصولا داستانهای مذکور معنایی ندارد.
هر چند به نظر میرسد نویسنده در داستان در چه دنیایی بوده که به اشاره از سست شدن پیوندهای خانوادگی سخن گفته، اما در همین اثر نیز در نهایت همسر پیری که شوهر بیمارش را از سر خستگی تنها گذاشته و رفته به خانه باز میگردد. عصبیت قومی به ویژه در داستان ( کلاه فرنگی) بیشتر هویداست: «هر سال باید میرفتم. پدرم میگفت: نکنه یه وقت یادت بره و نیایی؛ اونوقت استخونای مادرت تو قبر میلرزه.»[۲] راوی شخصیتیست که از زادگاهش کنده و در شهری دیگر به کار مشغول است. او با اینکه هنوز به باورهای عامیانه خانواده احترام میگذارد، اما چنان از دیار خود بریده گویی نه به زادگاهش در محله ی امین الضرب رشت تعلق خاطر دارد و نه که به سوی شهری ناشناخته در حال حرکت است. این فاصله که بیشتر فرهنگیست و از دوری او و گذشتهاش حکایت میکند، سبب میشود دوست قدیمیاش را که اینک راننده شده، نشناسد. و خود را به او غریبهای معرفی کند که آمده به دوستی قدیمی سر بزند. راننده دلگیر از غریبگی شهروز . هنگام خداحافظی نوار صدای گیتاری را که خودش نواخته توی دستهای مسافرش میگذارد و میگوید، به شهروز بگو خیلی نامردی. در این داستان، پیوندهای مستحکم خانوادگی و احترام به بزرگان، آنجا که پدر، با چنین جملاتی پسرش را خطاب قرار میدهد، به خوبی آشکار میشود: «میدونم این حرفا با فکر و خیال تو سازگار نیست. اما هرچه باشه، مادرته، خیلی به پات زحمت کشید. میشه به خواستش عمل نکنیم؟ به گردنت حق داره. البته به گردن همهمون حق داره. حالا هر طوری شده بیا.»[۳]
.»[۳] چنین جملاتی که حاکی از استمرار احساس خویشاوندی در روزگار غریبگیست، در داستان در غروبی رنگپریده نیز خود را نشان میدهد. این داستان که میتوان آن را تلنگری به انسان غافل امروز دانست، از مردی سخن میگوید که در آخرین روزهای زندگیاش راه میافتد تا پاسخ محبتهای رفیقی ارمنی را با تجدید دیداری دوستانه بدهد. چشم مشتاق و پر ولع مرد بیمار بر در و دیوار شهر میگردد و در خاتمه دریغ او از شنیدن این حرف: «هفتهی پیش خاکش کردیم. اتفاقاً چند وقت پیش هم که با بچهها نشسته بودیم پهلوش، از تو حرف میزد. همهاش میگفت: به جون شهروز پسرم، خیلی دوست دارم ببینمش.»[۴]
کارگران و روشنفکران دو دسته از شخصیتهای تکرار شونده داستانهای شهر خیس و کوچک ما ، هستند. اغلب داستانها گرچه از منظر نگاه روشنفکری اهل مطالعه و علاقهمند به ادبیات نوشته شدهاند، حکایت از دلبستگی نویسنده به مردم زحمتکش و به ویژه کوچه پس کوچه های شهر رشت دارد. گرچه در آثار این نویسنده خواننده اصولا با هیچ شخصیت پلشتی برخورد نمیکند و حتی خاقانی داستان در مکانی مقدس نیز انسانی قابل ترحم ترسیم میشود، اما به ویژه وقتی پای کارگران به میان میآید، نگاه داریوش احمدی همدلانه میشود. گلالی و برد
داستان _علی لحاف دوز _ نمونههای چنین شخصیتهایی هستند. شین براری حتی در داستان سارقان بازار زرگران _ دزدانی را نیز که به نظر میرسد از سر فقر به کجراهه رفتهاند، با نگاهی مهربانانه مینگرد. در این داستان، چند راهزن پس از وقوف بر فقر و استیصال طعمههای خود، از برداشتن اموال فقیرانه مسافران منصرف میشوند عاقبت ناگهان بر حسب یک اتفاق سر از سرقت از طلافروشی های شهر در می آورند. در داستان کابوسهای ارمنی بولاق نیز دستکاری کنتور برق به منظور نپرداختن هزینه آن از سوی فقرا روا داشته میشود.
[۱] . شین براری ، شهر کوچک رشت ، نیماژ، ۱۳۹۵، ۱۸۲ صفحه.
[۲] . همان: ص۷٫
[۳] . همان: ص ۷٫
مجله ادبی چوبک صفحه 27 ، نقد و بررسی اثار .
- 19/09/09
hi how are you shezzi braryy.
I loved your tittle and your Story.