http://uppc.ir/do.php?imgf=161451161453261.png خاطره نویسی :: آموزش نویسندگی خلاق رایگان

آموزش نویسندگی خلاق رایگان

شهروز براری صیقلانی ملقب به شین براری

آموزش نویسندگی خلاق رایگان

شهروز براری صیقلانی ملقب به شین براری

آموزش نویسندگی خلاق رایگان

اموزش نویسندگی ،رمان ، داستان کوتاه، داستان بلند ،سبک های نویسندگی،آموزش رایگان با شهروز براری صیقلانی
رزیتا غفاری

آخرین نظرات

  بازم زنگ آخر رسید و وقته نشون دادن مشق شب به خانم معلم ، منم که طی پنج دقیقه ی زنگ تفریح با سرعت نور مشق هام رو نوشتم ، و چون خیلی طولانی بود کلی از خطهای داخل کتاب رو دیگه ننوشتم و جا انداختم ، استرس تمام وجودم رو گرفته حتما باز مث همیشه صورتم از اضطراب سرخ شده و نگاهم مث بچه های گیج و منگ شده . خانم معلم اومد توی کلاس ، برپا ، برجا. بازم مث همیشه زنگهای آخر که میشه خانم معلم با خنده و سرخوش وارد کلاس میشه ، حتما یکی از همکاراش جوکی تعریف کرده ، از پنجره به بیرون نگاه میکنم هوا بدجوری غمگینه و ابری ، کمی گردنم رو کش میارم تا از پنجره به رودخانه ی زر نگاه کنم ، باز مث همیشه پر از آشغاله . به دور دست نگاه میکنم هنوزم اون دکل عجیب اون آخرای شهر از همه بلندتره کلی ساختمون قد و نیمقد معلومه شهر چقدر خونه داره ها. مشقی که باید ده ببار از روش مینوشتم شعر بود ، خوشابحالت ای روستایی چه شادوخرم چه باصفایی ،درشهر ما نیست جز دود ماشین.. یعنی چرا یهو حالم بد شده الان ددلم میخواد گریه کنم ، الان یعنی مامانم کجاست؟ چرا یهو غیب شد؟ اقای مدیر ممیگفت تا فردا میاد ، بعدش بعد یکماه گفت تا شب چله میاد ، بعد هم که اصلا هیچی نگفت ، ددرعوض منو مث توپ پاس داد خانم بهداشت ، اونم که میگفت تا عید میاد ، اما نیومد...

یهویی...

صدای ضربه ی خط کش به تخته تابلو تمام افکارم رو جر میده ، خانم معلم با خشم و غضب اسمم رو صدا میکنه:: براری... مگه باتو نیستم؟ حواست کجاست؟ داری از پنجره چی رو نگاه میکنی؟ ها...

هیچی خانم بخدا...

بازم که نشستی سرجات و بر و بر داری منو نیگاه میکنی...

چی شده خانم؟ 

معطلش نکن دیگه ، زود بیا

خب چیکار کنیم خانوم؟

پاشو بیا دیگه

چشم.     

آها تازه فهمیدم ک چی میگه . الهی خانم معلم خیلی منو دوست داره ، خودشم میگفت که عادتشه ک فقط اونا ک دوستشون داره رو با خط کس میزنه ، اما خداییش پس با این حساب عاشق ماشق من شده که هرزنگ هر روز هر هفته هر ماه هر ثلت در حال زدن منه . 

منم پا میشم و بی مقدمه از ته کلاس و نگاههای تیز هم کلاسی ها میرم پای تخت تابلو و مثل یه دلقک روبروی نیم کتهای بچه ها و پشت به تخته تابلو وا میستم ، خب من که اصلا نمیدونم خانم معلم چرا گفته بیام تخت تابلو . کمی وا میایستم و به نگاههای متعجب بچه ها خیره میشم ، نیم نگاهی به خانم معلم میکنم ، چرا مثل مجسمه خشکش زده ؟

. نگاهش خیلی غریبه برام . چنین نگاهی رو که همراه با دهانی نیمه باز و فکی افتاده باشه رو فقط مواقعی میبینم که خودم درحال سوتی دادنم . لابد. باز مث دیروز که آخر زنگ آخر خانم درب کلاس رو بست تا صدا بیرون نره و بعد ازم خواست تا بیام تخت تابلو و یه دهن اواز بخونم. امروزم همون رواله. خب آخه پس چرا درب رو نبسته ، بچه ها همگی طوری بهم خیره هستن که کاملا واضحه انتظار دارن من باز یه هنرنمایی ای بکنم ، اول چند قدم میرم سمت خانم و ازش رد میشم ، 

کجا؟؟

میخام درب رو ببندم

دوباره سر همون کاشی شکسته ی کف کلاس که دقیقا وسط تخته تابلویه میرم و وامیستم ، صدامو با چندتا سلفه صاف میکنم 

با اشاره عین همون کاری که خانم دیروز کرده بود به بچه ها میگم که آروم با دوتا انگشت دست بزنن تا صدا بیرون نره ، بعد روی تخته تابلو با دست ضرب میگیرم و صدای ریتم دستها با من هماهنگ میشن ، شروع میکنم

شب که شمه بخانه زنای گیره بهانه ، زنه می امرا چانه ، اون دوشمن می جانه اعیتا هینم ، اویتا خوایه ، ننم ک من کویتا خوایع؟ 

(ترانه محلی) 

که صدای فریاد خانم صداها رو درون خودش ذوب میکنه 

براری مگه خول شدی؟ این کارا چیه؟ بهت میگم مشقت رو بیار بعد اومدی داری واسم مطربی میکنی؟ ....

شهروز براری صیقلانی  شین براری  صیقلانی   شهروز براری صیقلانی نویسنده برتر     شهروز براری صیقلانی    شهروز براری  شهروز براری صیقلانی

شهروز براری صیقلانی . دژپسند، کعانی ، فدایی ، شیزری ، یوسفیان ، پنج معلم ابتدایی دوستتان دارم. 

 

نظرات (۳)

اگه عشقتو گم کردی دنبالش بگرد آقای براری.پیداش میکنی

پاسخ:
    گمون نکنم  طرف  لایق  باشه ، اگه بود که هرگز نمیرفت    بعدشم من تمام ماجرا رو میدونم ‌
  اون میتونست  با منطق و از راه درست کات کنه   نه اینکه جفای عهد کنه  خیانت کنه   و   بی وفایی و نامردی کنه   و  وقتی که  استاد توی شیراز دانشجو بود  بهش خیانت کنه  و  .....
  خب خیانت یه چیزه جداست     کات کردن و کنتاکت شدن و  جدا شدن یه چیز دیگه .       خیانت معنای بدی میده  که بی ادبی میشه اگه الان مفهومش رو بنویسم 

توسکا نهستانی  نظر داد؛   خوشم اومد . پرسش دارم ، چرا مطالب شما رو ک میخونم  تا مدتها تک تک جملاتش ملکه ی ذهن و روح روانم رو به بازی میگیره؟ انگار جادو کرده باشن جملات رو.  یه جوری زیادی پخته و قوی هستن و عمق دارن . منو اذیت میکنه ک نیم شب به یاد جمله ی  ، جوجه الاق صد ساله ی شهر آجری میفتم . از طرفی هم خنده ام میاد ....

  • مریلا زاهد
  • Aghaye barari , asheghe khatere nevici hate bi ria va sade va khodemoni shomamm mr30 ,
    پاسخ:
    خب اصل بنیادین خاطره نویسی  لحن خودمانی و فارغ از تشریفات هست. سپاس از شما. 
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    تجدید کد امنیتی