http://uppc.ir/do.php?imgf=161451161453261.png تاج سرم :: آموزش نویسندگی خلاق رایگان

آموزش نویسندگی خلاق رایگان

شهروز براری صیقلانی ملقب به شین براری

آموزش نویسندگی خلاق رایگان

شهروز براری صیقلانی ملقب به شین براری

آموزش نویسندگی خلاق رایگان

اموزش نویسندگی ،رمان ، داستان کوتاه، داستان بلند ،سبک های نویسندگی،آموزش رایگان با شهروز براری صیقلانی
رزیتا غفاری

آخرین نظرات

تاج سرم

Wednesday, 16 November 2022، 07:30 PM
تاج سرم ببار روی سرم .
معصومه ، اون چشمای نازت واسه ی من .
معلومه که تموم اون خیابون ها رو میرم بی تو توی این روزا
ببار روی سرم ، تاج سرم . .
چند وقته ازت خیلی بی خبرم . .
حواس تو نیست
کسی جای تو نیست ‌

صدای آهنگ پخش می‌شد، راننده یه دختر جوون بود . انگار ماشین ماتیز مادرش رو برداشته بود اومده بود دور دور . با صدای آهنگ بلند . تا یکم اشک بریزه و به یاد احساس دلش و یار خوشگلش با شعر و ترانه ی محبوبش همخونی کنه و سبک بشه . خب انصافا چهره معصومی داشت ، آخر سر حد نهایت یه عاشق شکست خورده بود ‌
خودروش اومد و دور میدان بزرگ سبز میدان رو یک دور کامل چرخید ، شیشه هاش پایین بود ، یه سیگار نازک سفید لای انگشتای ظریفش. . دستاش لرزان و زولف موی بلندی که روی چهره اش ریخته بود .
و من .....
غرق در چهار خانه ی رنگین و شاد پالتوی جدیدی که خریده بودم و یقه اش ایستاده و یه خال موی زولف بلند سرم از جلوی چشم چپم تا روی سینه ام اومده بود . پوتین چرم و گردنی دست دوز و کمربند ست باهاش . ساعت دست چپ ، سینه سپر ، قد بلند ، نگاه گیرا ، چشمای نافذ ، خونه ی آخر خودشیفتگی ها ، مغرور ، فخر فروش ولی مهربون، دل نازک ولی ظاهر محکم ، قدم های محکم و استوار ، خیابون خیس و شلوغ شیک رو طی کردم ، از اعلم‌هدی دیکتاتور و بدوی گذشتم ، قدم در ابتدای سبزه میدان گذاشتم ، ماتیز سفید دور میدان چرخیده بود و نزدیک من رسیده بود ، جو سنگین شهر و فضای امنیتی و اعتراض و سرکوب ، اغتشاش و اعتصاب ، و اجتماع مردم گلایه مند ، شعارهایی بر لب ، فریادها در گلو ، عربده ای در سکوت ، و آدمک های بی اصل و نصب ، لوله های آب در دست ، بیسیم و چپیه های آغشته به جنایت و کفر و برادرانمایان‌ نامحرم و غربتی ، صف کشیده و مشغول نوکری ، ... اسپری فلفلی ، گاز اشک آور و تفنگ نارنجک انداز ....
لحظه ی موعود رسید
صدای شلیک تفنگ ساچمه ای
و شیشه ی پایین خودروی ماتیز
ساچمه در گلو
بغض در غروب
ترانه ای نیمه کاره ،

چرا ؟... به کدامین گناه
  • 22/11/16
  • ماندانا معینی

نظرات (۱)

  • مژگان احمدی موقری
  • عاای بود لعنتی
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    تجدید کد امنیتی