http://uppc.ir/do.php?imgf=161451161453261.png بازنشر از سایت شین براری :: آموزش نویسندگی خلاق رایگان

آموزش نویسندگی خلاق رایگان

شهروز براری صیقلانی ملقب به شین براری

آموزش نویسندگی خلاق رایگان

شهروز براری صیقلانی ملقب به شین براری

آموزش نویسندگی خلاق رایگان

اموزش نویسندگی ،رمان ، داستان کوتاه، داستان بلند ،سبک های نویسندگی،آموزش رایگان با شهروز براری صیقلانی
رزیتا غفاری

آخرین نظرات

۸۹ مطلب توسط «بازنشر از سایت شین براری» ثبت شده است

 

  #دلنوشته   #خاطره_نویسی    #نثرمسجع        بداهه 

به قدری ساکتم حالا ؛ که انگاری ؛ درونم حکم ؛ آتش‌ بس ، و حالِ چشم‌هایم خوب و آرام است .
به قدری ساکتم انگار ؛ میان شهر قلبم صد هزاران مُرده دارد شعر می‌گوید ! 
گویی  در  خلوت این   ذهن 
 یک  پسر   در پشت خاک خاطراتش  پژمرده 
ببین ! من ساکتم ، اما....
هر دقیقه  دو صد مرتبه   میمیرم 
آه می کشم از مرور خاطرت  هربار 
 
نفسم را از نو  ،  باز   از ابتدایش  دَم میگیرم 

  • بازنشر از سایت شین براری

LPGA 

  یوفو  ها  و  درب های ورودی باستانی  

 

       

  آقای خان  و خندوانه   مهمآن برنامه  محمد علیزاده خواننده  

 

   سلام  دوستای  گل .  سال جدیدتون مبارک.     من  مادر  شدم.  و یه  ددختر  کاکول زری   خدا  به من داد.   الان یکماه شده  و  خوشحالم    ولی  گاهی خیلی افسرده میشدم روزای اول    .  بی دلیل  گریه ام میگرفت.  اما  الان بهترم.  و  فهمیدم افسردگی بعد وضع حمل  یک امر  رایج  هست.   اسمش را گذاشتم   فاطیما    .  همه تون رو دعا میکنم تا شاد و سالم و ثروتمند باشید سال جدید.  بخصوص شمایی که الان داری این متن رو میخونی.   پس لبخند بزن تا دنیا برات قش کنه.   بخند تا دنیا برات برقصه .    بخون تا دنیا برات بچرخه.    نشین کنج غم تا دنیا باهات راه بیاد    .  شب اسمونش ماه بیاد  .   برات چشمک بزنه  و بره پشت کوه ها  تا باز  خورشید ناز بیاد.  و روز به روز  دنیات رو بساز    بخودت بناز.    به سختی ها هرگز نباز.   بزن زیر آواز و نگو به کسی رمز و راز روزگارت  رو.    اما 

  • بازنشر از سایت شین براری

خاطره نویسی ساده از روزهای دانشجویی

  • بازنشر از سایت شین براری

رمان آژانس صورتی بصورت فایل پ د ف pdf شین براری رمان دریافت
عنوان: رمان عاشقانه
حجم: 2.76 مگابایت
توضیحات: آژانس صورتی از سایت خوب نود و هشتیا رمان شین براری

تصویر لوگوی فایل پی دی اف دریافت


رمان شین براری مبینا از سایت نود و هشتیا pdf novel lovely MOBINA دریافت
عنوان: شین براری و رمان مبینا
حجم: 2.28 مگابایت
توضیحات: توسط سایت ۹۸ ها منتشر شد


   

داستان کوتاه ادبی pdf file دریافت
حجم: 95.2 کیلوبایت
توضیحات: مترسک گندمزار داستان کوتاه ادبی


 


داستان های مجازی  shin.blogfa.com    

            
     

  • بازنشر از سایت شین براری

پی دی اف رمان عاشقانه کلیک نمایید دریافت
توضیحات:   pdf   رمان مجازی از سایت خوب ۹۸ها 


دریافت


دریافت


اشک های خفته pdf فایل پی دی اف رمان دریافت
عنوان: رمان شین براری
حجم: 1.7 مگابایت
توضیحات: اشک های خفته رمان جذاب و جدید
دریافت


رمان کتایون عاشقانه کتی pdf دریافت
عنوان: رمان کتایون رمانکده شین براری
حجم: 2.83 مگابایت
توضیحات: شین براری رمان عاشقانه این رمان نیز توسط کانون نویسندگی خلاق شین براری نوشته شده و در سایت نود و هشتی ها منتشر گردیده است
دریافت


رمان شین براری دریافت

یلدا فلاح  انجمن ۹۸ها    خانه نویسندگی شین 
عنوان: رمان انتقام میگیرد
حجم: 5.46 مگابایت
توضیحات: شین براری رمان عاشقانه
دریافت


داستان کوتاه شهروز براری pdf دریافت
عنوان: داستان کوتاه ادبی
حجم: 398 کیلوبایت
توضیحات: داستان کوتاه شین براری
دریافت


 

  • بازنشر از سایت شین براری

باران وحشی می‌بارد.

  • بازنشر از سایت شین براری
  • بازنشر از سایت شین براری
  • بازنشر از سایت شین براری

سلام

من در دیوار آگهی برای آموزش نویسندگی درج کرده بودم که برای  قسمت توضیحات  قید نموده بودم که میتوان با فراگیری فن نویسندگی خلاق  و تمرین و پشتکار  اثری ادبیات داستانی بلند و زیبا خلق کرد و داستان سرگذشت و تقدیر و تجارب زیستی خود را با مخاطب به اشتراک گذاشت . 

کمی بعد از اینکه آگهی را حذف نمودم  تماسی بظاهر ساده داشتم که...

شرح ماجرا

هنرجویان نیز به اندازه کافی مراجعه کردند و چندین  هنرجو در سطوح مختلف جذب نمودم تا به رایگان و بشکل دوره ای در سطوح مقدماتی _ پیرنگ و سبک _ پیشرفته ٫ اقدام به انتقال محتوای آموزشی به متقاضیان کردم   ولی پس از گذشت مدتها بعد از حذف آگهی ام  مرحوم با من اولین تماس را برقرار نمود .  آشکار بود که مدتهاست شماره ام را در جایی ذخیره داشته زیرا آن هنگام آگهی ام در دسترس نبود و حذف شده بود .  . من مرحوم را در چندی پیش  یعنی اوایل زمستان ۹۹ ملااقات کردم ، ایشان در تماسی تلفنی از بنده تقاضای نوشتن داستان زندگیش را کرده بود و با پافشاری ایشان و با توجه به لحن بی ریاح و صداقت کلام و از طرفی نیز هم سن بودن مان ، بنده قبول کردم تا در زمان مشخصی ایشان را ملاقات کنم ، ایشان آدرس بنده را جویا شدند تا در هفته  بعد در روز خاص و ساعت معین   تشریف بیاورند و حضورن درخواست خودشان را با دلایل خاص و مباحث نامعلومی که قرار بود حضوری مطرح کنند را به  بنده بگویند تا بلکه مجاب شوم و داستان ایشان را به واژه  در آورم و واژگان را یک ب یک به خط بکشم و صف کنم  تا پیچش و فراز و فرود و هزار و یک قصه ی سرگذشتش را به خط بکشم

مرحوم هیچ علاقه ای به یادگیری فن نویسندگی نداشت و فقط بخاطر جستجوی اسم محله ی سکونت من در آگهی های دیوار به شماره من و آگهی من رسیده بود ، زیرا شخصی مونث ساکن همین محله  در آگهی دیوار اقدام به ه فروش موتور برقی خود به ایشان کرده بود و ظاهراً مشکلی رخ داده بود  و از طرفی هم مجتبی (مرحوم) علاقه داشت تا قصه ی عشق و زندگیش را به رشته تحریر در آورد .  اما بنده از دیدگاه خودم صلاحیت لازم را نداشتم زیرا به هیچ وجه ایشان را درک نمی‌کردم . و هم کارهای مهمتری نیز داشتم

 ابتدا شروع به شرح دشواری این کار نمودم و از مباحثی مانند  بحران کاغذ در کشور  ،  مصایب قرارداد بستن با ناشرین و گذر از سد ممیزی و.... گفتم بلکه پشیمانش کنم ‌ از چیزهایی گفتم که هیچ با آنان آشنایی نداشت و حتی تمرکز حواسش نیز جای دیگری بود و مشغول چت با شخصی بود که موتورش را برای فروش گذارده بود  من از این گفتم که برای ؛  ثبت رده بندی کتابخانه عمومی کشور و کسب مجوز فیپا و کد شابک و چاپ و نشر و.... لزوما میبایست با خرج هزینه  انجام شود 

او یک خط در میان می‌گفت پشت گوشی : گوشم با شماست ، خب؟... 

چند باری هم همزمان با شخص دیگری در آنسوی خط راجع به موتور سیکلت و دختر فروشنده اش سخن می‌گفت.

خلاصه قرار را برای هفته بعد موکول کردم و آدرس دادم و قطع کردم

اما پس از اتمام مکالمه و آگاهی از آدرس محل سکونت بنده ، ایشان سریعا و بطور سرزده بافاصله دو ساعت بعد اتمام مکالمه تشریف آوردند. اسمشان مجتبی بود اصلیت دزفول و ساکن کافه رستورانی در لاهیجان ، ایشان لباس سط اسپورت و ظاهری جنوبی داشتند و اثری از طراوت و پویایی در لحن و چهره شأن پیدا نبود، دیدار نخست در ماشین ایشان و بطور سرزده در ساعتی غیر اداری و سیاهی شب انجام شد و بنده تمایلی به این همکاری نداشتم اما از سر رسم مهمان نوازی و یا شاید غریب نوازی ما گیلانیان بود که رسم ادب را جا آورده و گوش به قصه زندگی شأن سپردم . قابل احترام بودند و ۳۳ ساله ، از برادر بزرگشان حساب می‌بردند و از برخی لغزش های اخیر خود نادم و شرمسار . چندین بار سابقه ی درمان در مراکز سلامت را داشتند و خودروشان پراید هاچ بک سفیدی بود با پلاک دزفول  . ایشان قد شأن کمی از بنده کوتاه تر بود و شاید ۱۷۰ س .  وسواس و چارچوب خاص خودشان را داشتند و در چند دیدار بعدی ایشان ، از وجود مشکلی شدید و چالشی احساسی در روزگارشان آگاه شدم، برخلاف پنهانکاری شأن در قبال وابستگی های چندگانه ی مصرفی در روزمره شأن  برای من کاشف بعمل آمده بود که ایشان غیر از لغزش و خروج از مسیر درست  ، بطور وخیمی دچار بحران روحی و وابستگی شدید قلبی به شخصی شده  اند . شخصی که برای فروش موتور برقی خود در دیوار آگهی زده بود و به قیمت ۱۷ میلیون تومان . 
مرحوم در اقدامی عجولانه و اشتباه تمام مبلغ را به حساب دخترخانم مالک موتور شارژی واریز کرده بودند و دریغ از صداقت متقابل  . ایشان بعد از چند ملاقات  در تغییر رفتاری ۱۸۰ درجه ای بجای موتور ، شیفته ی مالک موتور شده بودند و شبانه روز درون خودرو و نبش کوچه شأن کشیک آن فروشنده را می‌کشیدند بلکه شاید یک نظر آن دوشیزه ی محترم را ملاقات کنند و سرجم مرحوم وارد رابطه ای هزار توی و پیچ در پیچ شده بودند که هیچ رنگی و یا عطری  از عقلانیت در رفتار ها و عکس العمل های وی دیده نمیشد. دنیا برایشان سیاه سفید و ادامه زندگی برایشان در یک چیز خلاصه میشد . رسیدن به صاحب موتور  .
در مقابل نیز فرد فروشنده از احساسات پاک و عمل های احساسی ایشان سواستفاده و موتور را به شخص دیگری فروخته و هفده میلیون مرحوم را پس نمی‌دادند .  آخرین دیدار بنده با ایشان بطور تصادفی رخ داد و ایشان شدیداً دچار بجران روحی ، مالی ، سلامتی و احساسی شده بودند و ...
بنده برای خانواده در شأن آرزوی صبر و شکیبایی دارم و برای عرض تسلیت و روشن شدن هرچه بیشتر ماجرا  حاضر به دیدار و یا همکاری با مامورین ویژه این پرونده می‌باشم.  هرچند که متاسفانه بارها برایم اثبات شده که انجام کار وجدان محورانه حماقت محض است اگر طرف مقابل نیروی محترم ناجا و یا تشخیص هویت و یا آگاهی باشد ‌ . زیرا آنان ...
بگذریم.... 
ما امنیت خودمان را مدیون آنان هستیم 

 

 

______

دخبر: 1144457 ارسال به دیگران پرینت

خودکشی جوان 33 ساله در حاشیه استخر لاهیجان

خودکشی جوان 33 ساله در حاشیه استخر لاهیجان

فرمانده انتظامی لاهیجان گفت: شب گذشته جوانی 33 ساله در حاشیه استخر لاهیجان با سلاح گرم اقدام به خودکشی کرد.

به گزارش خبرگزاری برنا از گیلان ؛ سرهنگ "قاسم جانعلی‌پور" در تشریح این خبر اظهار داشت: در ساعت 2000 شب گذشته در پی تماس تلفنی با مرکز فوریت‌های پلیسی 110 مبنی بر تیراندازی و خودکشی فردی در حاشیه استخر شهرستان لاهیجان، بلافاصله ماموران انتظامی به محل اعلامی اعزام شدند.

فرمانده انتظامی شهرستان لاهیجان افزود: با حضور پلیس و تحقیقات اولیه مشخص شد،  مردی 33 ساله اهل دزفول و ساکن لاهیجان به دلایل نامعلوم با یک قبضه سلاح گرم با شلیک به سر خود، اقدام به خودکشی کرده است.

این مقام انتظامی ادامه داد: با هماهنگی مقام قضائی، جسد متوفی برای سیر مراحل قانونی به پزشکی قانونی منتقل شد.

 

 

  • بازنشر از سایت شین براری

کلاس اول بودم که یه روز از پنجره یطبقه

  • بازنشر از سایت شین براری

لطفا جدی نگیرید سراسر ایراد و اشکال و ابهام چون بدایه نوشته شده از طرف نویسنده اش 

  • بازنشر از سایت شین براری

نقد  ادبی

  • بازنشر از سایت شین براری

   بچه ی  مردم   از جلال آل احمد

  • بازنشر از سایت شین براری
  • بازنشر از سایت شین براری

نظریه‌ ریسمان

  • بازنشر از سایت شین براری

داستان کوتاهی که نمیدونم اسمش چی بوده  ولی من اسمش رو گذاشتم  :  سایر بستگان     فکر کنم  از  شین براری  باشه.  

  • بازنشر از سایت شین براری

لینک فایل pdf کتاب آدم کش ها  و  متن کتآب در ادامه مطلب

  • بازنشر از سایت شین براری

چنین متن این داستان را می توانید در ادامه مطلب بخوانید.

  • بازنشر از سایت شین براری

   

         محمد دولت آبادی   


 

 بیژن نجدی 


    

   

 


    

   


..     

 

.   


 

  • بازنشر از سایت شین براری