http://uppc.ir/do.php?imgf=161451161453261.png طنز حتما بخوانید :: آموزش نویسندگی خلاق رایگان

آموزش نویسندگی خلاق رایگان

شهروز براری صیقلانی ملقب به شین براری

آموزش نویسندگی خلاق رایگان

شهروز براری صیقلانی ملقب به شین براری

آموزش نویسندگی خلاق رایگان

اموزش نویسندگی ،رمان ، داستان کوتاه، داستان بلند ،سبک های نویسندگی،آموزش رایگان با شهروز براری صیقلانی
رزیتا غفاری

آخرین نظرات

طنز حتما بخوانید

Sunday, 6 October 2019، 09:47 PM

اصلاحات از یک میز عسلی شروع شد! -   مطلب کوتاه  و طنز زیبا

سالها پیش در یکی از سرزمینهای دور یک آقای بسیار سنتی بود که با همسر بسیار مدرنش زندگی می کرد.همسر مدرن آقای سنتی که از اساس با امور کلاسیک مخالف بود،درست سه ساعت بعد از ازدواج فکر کرد که دچار بحران هویت شده و فهمید در این تضاد سنت و مدرنیسم موجود در خانه ی آقای سنتی احتمالا دچار یک شیزوفرنیای حسابی خواهد شد.به تابلوهای کوبلن و مبلهای استیل و میزهای کنده کاری شده و آباژور منگوله دار و لاله و شمعدانی خانه نگاه می کرد و حرص می خورد.با خودش می گفت:بعد از یک عمر مارکز و پاز و روبلس خواندن شدیم شمس الملوک.

سرانجام در یک صبح درخشان پاییزی ساعت 8 صبح که آقای سنتی سنگک داغ و چای قندپهلو را خورده بود،ولی هنوز سرکار نرفته بود،خانم مدرن نه گذاشت نه برداشت و گفت:

آقا من دیگه تحمل این میز عسلی چوبی رو ندارم.لکه چای می مونه روش

آقای سنتی بهش برخورد.کلی استدلال مکرد که هویت فرهنگی خیلی مهم است،اما خانم مدرن به قضایای کاربردی مربوطه به لکه ی چای فکر می کرد.سرانجام عصر سه شنبه و دریک غروب غم انگیز ساعت 6 بعد از ظهر آقای سنتی یک میز عسلی شیشه ای آورد و گذاشت توی اتاق پذیرایی بعد خانم که دیده بود آباژور منگوله دار به میز شیشه ای نمی آید،گفت کهآباژور را عوض کند. و بعد دیدند که آباژور مدرن طرح وازرلی به مبل کلاسیک مدل لویی چهاردهم نمی خورد.دادند مبل را سمساربرد و به جاش مبل مدرن به طرح و رنگ بندی موندریان آوردند و بعد دیدند مبل جدید با قالی کاشان نمی خورد.قالیها را فروختند و به جاش کف خانه را پارکت کردند و بعد دیدند که کف پارکت با پرده مخمل کرم و قهوه ای مدل لویی پانزدهم نمی آید .پرده بافت گونی به جاش آوردند و مقادیری لووردراپه سفید آویزان کردند پشت پنجره ها. و سه ماه نشده بود که خانه ی آقای سنتی سابق تبدیل شد به یک خانه ی کاملا مدرن.آقای سنتی هم که در راستای اصلاحات جدید کلی تغییرات کرده بود یواش یواش کت و شلوارهای سورمه ای را گذاشت کنار و شلوار و ژاکت تنش کرد و به جای سیگار بهمن و تیر و آزادی،پیپ و توتون کاپیتان بلاک کشید.صبح جمعه سه ما بعد آقای سنتی که کاملا مدرن شده بود و چه بسا نزدیک بود پست مدرن هم بشود به همسرش که براش چای آورده بود گفت:

من دیگه چای نمی خواهم.کیک می خورم با کاپوچینو

تا زن رفت کاپوچینو درست کند مرد به فکر آخرین اصلاحات خانه افتاد .تنها چیزی که به این خانه نمی خورد خانم خانه بود.سه ماه بعد آقای پست مدرن خانم مدرن خانه را هم عوض کرد.!

سید ابراهیم نبوی با سپاس از شما . شهروز براری صیقلانی طنز نویس خیس

نظرات (۳)

  • ناشناس
  • SAVINDANESHFAR54@gmail.com.  نظر داد . . . 

     راست گفتی چرا مینویسه ناشناس؟         چون عضو بیان نیستیم؟    من از هانوفرم. و. اولین بار نیست که وبلاگتون رو میخونم ، هربار با فیلتر شکن از ایران نصب بشی اسمت ناشناس میشه.  اقای براری صیقلانی یه اقدامی بکن تا  مطالبت بی سانسور باشه ، از اون طنز چین.  قسمت حق وتو.  Vetto.  نبرنت اوین 205 ، پیش زاغری؟  

    شوخی 

  • ناشناس
  • سمانه بیدمشک نظر داد . . . 

      چرا پیام میدم مینویسه ناشناس؟     قالب وبلاگتون رو عوض کنید درست بشه 

    مرسی خیلی خوبی ک اسم اقای نبوی رو اوردی اخرش.   افرین به وجدانت

  • ناشناس
  • مانیا توکلی نظر داد.   . . . .

     

    خیلی وبلاگ متفاوتی دارید ، همیشه سر میزنم بهش ، جدیدا یه داستان وحشتناک گذاشتید، ایا حقیقیه؟  نکنید از اینکارا ، من میترسم نصف شبی برم تا دسشویی.  والا. چه کاریه اخه....   لایک هزار تا

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    تجدید کد امنیتی