http://uppc.ir/do.php?imgf=161451161453261.png شعر سپید :: آموزش نویسندگی خلاق رایگان

آموزش نویسندگی خلاق رایگان

شهروز براری صیقلانی ملقب به شین براری

آموزش نویسندگی خلاق رایگان

شهروز براری صیقلانی ملقب به شین براری

آموزش نویسندگی خلاق رایگان

اموزش نویسندگی ،رمان ، داستان کوتاه، داستان بلند ،سبک های نویسندگی،آموزش رایگان با شهروز براری صیقلانی
رزیتا غفاری

آخرین نظرات

شعر سپید

Sunday, 7 June 2020، 12:56 AM


درون من 
دو نفر روبروی هم نشسته اند:
یک "پیر" و یک "جوان"
"من جوان" افسرده نشسته و می گرید
و "من پیر" نصیحتش می کند:عاقل باش
"من جوان "عاشق می شود،می گرید،
دلش می خواهد زیر باران خیس شود،
زود می رنجد،زود بغض میکند
هنوز تاب بازی دوست دارد
"من جوان "شعر می گوید،قصه می خواند،
"من جوان"می دود،می لغزد،زمین می خورد
"من پیر" شعر نمی گوید،قصه نمی خواند
خاطره تعریف می کند،
"من پیر" شکسته است و خسته و درمانده
و از تجربه هایش حرف می زند
"من پیر" با عصا راه می رود
"من پیر" صبور است و عاقل و گوشه گیر
و مدام "من جوان "را سرزنش می کند
و از بی وفایی های دنیا می گوید
"من جوان "بی قرار است و سردرگم...
اما" من پیر" امان نمی دهد...
"من جوان "می نالد،گریه می کند،آه می کشد..
" من پیر" فقط سرزنش می کند
"من جوان "دوست دارد بگردد،کشف کند،بکاود
"من پیر" از گذشته می گوید...
"من جوان" دیوانه می شود،افسرده می شود،
خودش را دار می زند...
بعد فقط "من پیر" می ماند
که یک گوشه - پشت به دنیا- می نشیند
و به مرگ فکر می کند....

 

  • 20/06/07
  • بازنشر از سایت شین براری

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی